نکاتي کاربردي که پزشکان در زندگي زناشويي خود بايد به آن توجه کنند
افراد در هر شغل و منصبي که باشند، همواره براي داشتن يک خانواده ايدهآل تلاش ميکنند. داشتن همسر مناسب و فرزندان خوب و کسب آرامش در کانون امن خانواده آرزويي نيست که مختص به کسي باشد و همه اقشار در هر موقعيت اجتماعي آن را ميطلبند.
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز به نقل از سپید ، به نظر شما زندگي خانوادگي يک پزشک و جنس دغدغههاي او براي شروع يک زندگي مشترک و از همه مهمتر حفظ آن با عموم جامعه تفاوتي دارد؟ يعني شيوه زندگي خاص پزشکان، کار شيفتي، طرح، شبکاري مشکلات اقتصادي سالهاي ابتدايي تحصيل و کار و اثر ماهيت اين شغل بر موضوعات رواني و رفتاري او، به خصوص در رابطه با خانوادهاش چگونه خواهد بود؟ يک پزشک براي داشتن ازدواجي موفق بهتر است با خارج از گروه پزشکي ازدواج کند يا برعکس؟ راستي، سالهاي طولاني تحصيل و تلاش بيوقفه براي گذراندن طرح و بلافاصله آماده شدن براي آزمون تخصصي و دوباره بالا رفتن از اين شيب تند موجب شده که سن ازدواج در پزشکان بالا رود و يا ضعف مديريتي آنها؟
اگر کمي واقعبين باشيم، درمييابيم که اصولا علم خانواده ازدواج را مغاير با کار و تحصيل نميداند و با نگاهي به دور و اطراف خود و نظري به زندگي همکاران پزشک خواهيم دانست، آنهايي که راه مديريت زندگي موفق را ميدانند اتفاقا ازدواج را تسهيلکننده اين راه سخت ميدانند نه يک مانع.
آنها شايد در همان دوران دانشجويي يا پس از پايان دوره عمومي ازدواج کردند و با شريک زندگي خود به ادامه تحصيل و کار پرداختند. شايد در اين ميان، فرزندشان نيز متولد شده باشند و با مساعدت خانوادهها حالا در مقطعي هستند که هم در دوره تخصصي قبول شدهاند و هم از کانون گرم خانوادگي لذت ميبرند.
همه ما به آن فن مديريت نيازمنديم و انتظار ميرود پزشکان که از اقشار فرهيخته هر جامعهاي هستند، حوزههاي خاص بروز مشکلات و معضلات خانوادگي گروه خود را بشناسند و راهکار مناسبي براي بروز احتمالي آن و از همه مهمتر پيشگيري از آن آماده کنند، حتي اگر چنين مهارتي را ندارند، چه خوب است آن را بياموزند. در زمينه انتخاب همسر هم هر چند که ازدواج دو پزشک با هم ميتواند آنها را از نعمت مفاهمه بيشتر بهرهمند سازد، ولي تجربيات و تحقيقات نشان ميدهد که مضرات فراوان آن در مقايسه با اين حسن مورد توجه قرار ميگيرد.
در نظر بگيريد که شما و همسرتان هر دو به شغل پراسترس پزشکي مشغول باشيد، پس حل و فصل کردن مسايل تربيتي و تحصيلي بچهها درآينده چه خواهد شد؟
اينجاست که تحقيقات نشان داده که بيشتر بچههايي که دو والد پزشک داشتند، در سراسر دنيا از تحصيل و به خصوص شغل پزشکي بيزار هستند. اين امر به خصوص در مواردي ديده ميشود که والدين مديريت صحيح و برنامهريزي نداشته بچهها فقدان حضور والدين را حس ميکنند و آنها را دايم در حال درس خواندن و يا ساعات کاري زياد و درنهايت، نداشتن شرايط روحي مناسب در برخورد با هم و يا با آنها مشاهده ميکنند.
ثبت اين روند زندگي در ذهن بچههايي که هر دو والد پزشک داشتند و همواره در کنار مادربزرگ خود بودهاند، آنها را به اين سمت سوق ميدهد. گذشته از اين تا به ثمر رسيدن و آغاز درآمدزايي حرفه پزشکي راه زيادي در پيش است و اگر همسر خانم يا آقاي پزشک، فارغالتحصيل يا شاغل در رشتههاي غيرپزشکي باشد هم ميتواند اقتصاد خانواده را تا بهبود شرايط مالي همسر پزشکش عهدهدار شود و هم در رسيدگي به اوضاع تربيت و تحصيل بچهها نقش خود و البته تا حدي نقش وي را ايفا کند. از اين گذشته پزشک، هر روز با بيماراني سر و کار دارد که ممکن است آلام جسمي آنها موجب ايجاد شرايط روحي نامناسب و گاهي رفتارهاي پرخاشگرانه با وي شود که اين درگيريها انرژي رواني بسيار زيادي از او خواهد گرفت و از آنجا که انرژي رواني پزشک هم مانند انرژي جسمي او محدود است، از خرج اين انرژي براي ابراز عاطفه و محبت به همسر و بچهها معذور خواهد بود و به مرور رابطه عاطفياش را با همسر و فرزندان کمرنگ ميبيند.
در اينجاست که به نقش داشتن همسري غيرپزشک پي ميبريم، زيرا او ميتواند در اين خصوص بچهها را آگاه کند و خود با ابراز محبت، از آن رابطه عاطفي مراقبت کند. البته در اين مسير، او نيازمند کمک همسر پزشک خود نيز هست و در غير اين صورت، توان ادامه راه را نخواهد داشت.
استحکام پايههاي خانواده
احتمالا قبول داريد که در ميان همه مشاغل دنيا، هنوز پزشک بودن ارزش مستحکمي دارد. همچنين قبول داريد که حتي تحقيقات روي زندگي خانوادگي پزشکان و آسيبشناسيهاي انجام شده نتوانسته به جايگاه و قداست اين رشته لطمه بزند و هنوز مردم ما نگاه ويژهاي به اين حرفه دارند و تا متوجه ميشوند با يک خانم يا آقاي دکتر طرف هستند، فضا را از احترام و اعتماد پر ميکنند.
به ياد داريد اولين روزهايي که در دانشکده پزشکي قبول شديد، نظر خانواده به شما با همه ديگر کساني که در رشتههاي حسابداري و مهندسي و غيره وارد دانشگاه ميشدند، متفاوت بود. پس جاي آن دارد که در کنار همه سختيها و رنجهاي حرفه پزشکي، از ياد نبريم ارضاع معنوي و لذت رواني از بازخوردهاي جامعه در اين شغل منحصر به فرد است.
همين آرامش کمک ميکند که صبر پيشه کنيد و يقين بدانيد در انتهاي اين راه ناهموار و گذران زندگي سخت اقتصادي، روزهاي خوش در پيش است. شما در همه دورانها از آن حمايت اجتماعي و ديد بسيار مثبت مردم برخورداريد. هنوز هم خانواده به يک پسر دانشجوي پزشکي دختر ميدهند و طي مراسم ازدواج و بعد از آن، با سرويسدهي به موقع سعي ميکنند که او فشار کمتري ببيند.
با اينکه آنها ميدانند هنوز 10 سالي مانده تا اين آقاي دکتر، دکتر شود و بتواند دخترشان را تامين کند. آن دختر با شما به شهر کوچکي ميآيد و سختيها را ميگذراند تا طرحتان تمام شود. شبها و روزهاي تنهايي را که در کشيک هستيد بدون ناراحتي ميگذراند و همه اينها به بروز مشکل جدي و يا طلاق نميانجامد.
اما آيا ميدانيد بيشترين علت طلاق پزشکها چيست؟ پاسخ، خيانت و روابط فرا زناشويي است اين موضوع، يا تحقيقات و آمار در دنيا به اثبات رسيده است و ميزان اين مشکل در حرفه پزشکي بيشتر از همه رشتههاست و باز در دندانپزشکان بيشتر از بقيه ردههاي اين گروه بيشتر از بقيه است.
تحقيقات در رابطه با علل اين امر ثابت کرده که اين مشکل چند عاملي است و شايد نوع محيط کاري، اعتماد و رابطه بينظير بيمار به پزشک و اينکه پزشک را شخص معنيدار زندگي خود ميداند و يا به قول بعضي اساتيد جنس واحدهاي درسي که موجب ميشود آنچه در ميان مردم عادي تابو محسوب ميشود مانند تماس پوستي با بدن، اندامهاي جنسي و غيره، شکسته شود و در اين قشر امري عادي باشد.
حل مساله
آقاي دکتر متاهلي با منشي خود ازدواج کرده و از او فرزندي داشت. پس از سه سال همسرش- همسر روزهاي سخت او، متوجه ماجرا ميشود و با اينکه پسر بزرگي داشتند، وي حاضر به مذاکره درباره موضوع نبود و طلاق ميخواست. به اينکه چه قدر عمل آن آقاي دکتر قبيح بوده و جامعه ما در هر سني و شغلي آن را نميپسندد، کاري ندارم، اما توجيه آن آقاي دکتر جالب بود؛ آنچه ما در گذر سالهاي زندگي آن را فراموش ميکنيم، يعني ابراز علاقه و محبت است که گمان ميکنيم مختص روز و سال ابتدايي است.
تقدس و ارزشمندي اين حرفه در جامعه و ديگر مسايل گوناگون موجب ميشود مردم همواره پزشک خود را دوست بدارند. اگر شما به عنوان همسر يک پزشک، رابطه عاطفيتان را با همسرتان کم کنيد و به بهانه گرفتاريهاي روزمره از او غافل شويد، شايد او توان پذيرش اين ظرفيت ايجاد شده را به دليل نقص شخصيتي که ريشه در نوع نگرش او دارد نداشته باشد و جذب عواطف بيروني شود.
بنابراين بايد اگر مهارت ابراز علاقه را نداريد، آن را بياموزيد و ياد بگيريد انرژي رواني خود را تقسيم کنيد و در برابر همسر خود کم نياوريد. پيشقدم شدن در ابراز محبت صفت خوبي است و شما خانم دکتر يا آقاي دکتر هم فراموش نکنيد که اين عنوانها مخصوص محيط خارج خانواده است. اگر من دکتر هستم، دليلي بر اين نيست که نسبت به شوهرم که مهندس است بيشتر ميدانم. من فقط در حوزه سلامت، به دليل تحصيلاتم بيشتر آگاهم و چه بسا مادرشوهر من در حوزه تربيتي يا همسرداري به من ارجح باشد.
نکته ديگر براي حل مسايل خانوادگي پزشکان اين است که هرگز گمان نکنيم مقاطع تحصيلي دانشگاهي دليل بر فهم و درک بيشتر است.
درک و شناخت را از خانواده و در پنج سال نخست زندگيمان ميآموزيم مادر خانواده، با شخصيت هم در تعامل هستيم. لزومي هم ندارد که حتما همسر شما که خانم دکتر متخصصي هستيد، رتبه علمي بالاتري از شما داشته باشد. اين باور غلطي است که از سوي جامعه و به خصوص بعضي مردها القا شده است.
اصلاح باورهاي غلط
از آنجا که مردها دوست دارند در يکسري زمينه ها نسبت به همسرشان بالاتر باشند، اين مطلب را القاء کردند و امروزه اغلب خانمها ،چه پزشک و چه غير پزشک به اين باور غلط رسيده اند که شوهرشان بايد در ابعادي مثل مقطع تحصيلي يا درآمد ماهيانه و… از آنها بالاتر باشد.حالا در جايي قرار گرفتيم که بعضي از خانمها يي که در رتبه بالاي علمي اند و اين اختلاف سطح را در مرد خود نمي بينند ،حاضر نيستند همسرشان را تمکين عاطفي کنند.بياييد همه باور کنيم که اين تصور غلط بوده و از جانب بعضي آقايان به ما القاء شده است.
مرد در يک خانواده سالم،نقش پايهاي دارد. با اينکه خودمان ميدانيم مرد و زن از لحاظ قانون خانواده رتبه اول و دوم را دارند و اين 1 و2 در کنار همند و ارجحيتي بر هم ندارند، ولي اگرزن خانواده اين موضوع را نپذيرد، چگونه ميتواند آنرا به بچهها انتقال دهد؟ بچهها اگر پدر را فرد شماره 1 ندانند، چه اطاعت و حرمتي باقي ميماند؟
بهتر است بچهها در تصور خود باور کنند که براي تامين خواستههاشان جلب نظر شماره 2، يعني مادر و سپس شماره 1 يعني پدر مهم است.طرح ريزي اين نکات ساده بر عهده مديران خانه، يعني خانمهاست. پس بايد بپذيريم که اولا مقاطع تحصيلي بالا در همسرمان دليل بر درک بيشتر يا قدرت حل مسائل زندگي و تکيه گاه عاطفي مناسب بودن نيست.
در ثاني خانمها به واسطه سالها وابستگي ماليشان به آقايان، تامين هزينههاي زندگي را تنها وظيفه مرد ميدانند. بايد در نگرشهايمان تجديد نظر کنيم و چه خوب است که شروع اين امر را در قشر مطرحي چون پزشکان ببينيم. همين جا لازم است بگويم اين تغيير نگاه از مدتي پيش آغاز شده است.
چه بسيارند مراجعين خانم دکتري و يا آقاي دکتر که براي بهبود شرايط زندگيشان، مديريت و حل مسائل خانوادگي، برقراري رابطه بهتر با فرزندانشان و حتي درمان يکسري رفتارها و عقايد ناپسند خود اقدام ميکنند. بعضي از پزشکان فکر ميکنند چون در حوزه سلامت متخصص هستند، برايشان افت دارد که با کسي مشورت کنند. آنها ميگويند جراحان که در کلاس بالاتري بين پزشکان هستند، عدم تمايل بيشتري ابراز ميکنند. اما به نظر ميرسد که اين حرف چندان صحيح نباشد، زيرا اين حالت به تيپ شخصيتي ما بر ميگردد و نه رتبه علمي ما.
نشانه آن هم اين است که در بين مراجعين همکاران روانپزشک و روانشناس، افرادي وجود دارند که عضو هيات علمي دانشگاه هستند و خيلي خوب وعلمي از طي دوره درمان استقبال مي کنند و متخصصانه به داستان مينگرند. اتفاقا نگاه علمي اين افراد، باعث طي دوره درمان اصولي ميشود. آنها نگرشي دارند که قابل تحسين است.
يک پيشنهاد دوستانه
اگر يک خانم يا آقاي دکتر با حسابي سر انگشتي در نظر بگيرد که تا اتمام دوره تحصيلي و لابد اخذ يک تخصص چه سالهاي طولاني را در پيش دارد و البته داخل پرانتز با احتساب مشکلاتي که خارج از دخل و تصرف اوست مثل گذراندن طرح قبل از شرکت در آزمون دستياري و غيره در مييابد که سالهاي مناسب ازدواج و خصوصا سالهاي مناسب بارداري در زندگي را از دست ميدهد.
از سوي ديگر به اين مساله مهم هم بايد توجه کرد که در صورت انتخاب صحيح همسر، هر دو در کنار هم پيش خواهند رفت. درسشان را ميخوانند، نيازهاي عاطفيشان را در بستر خانواده ارضاء ميکنند و از اين همه استرس رها ميشوند. در مورد انتخاب هم اگر واقعبينانه بنگريم، ثبات زندگي براي همسراني که پزشکند، بالاخص در سالهاي اول زندگي که بر خلاف تلاش بي وقفه شبانه روزي، عوايد مالي کمي خواهند داشت، کمتر است.
به علت ماهيت رشته پر تنش پزشکي، زندگي با غير پزشک ،که اتفاقا در شرايط پر تنش مشابه با پزشک نيست، راحتتر است. او ميتواند بار عاطفي رابطه را تا متعادل شدن اوضاع همسر به دوش بکشد و زندگي را بگذراند. علاوه بر آن فاصله سني پزشک با فرزندش هم آنقدر نخواهد بود که در اوج جوانياش حس کند او پدر يا مادربزرگش است. فراموش نکنيد بسياري ازهمکاران قديمي شما اينطور زندگي کردند، هم طبيب خوبي شدند و هم از زندگيشان لذت بردند.