تاثیر موسیقی و فیزیوتراپی با هم بیشتر از فیزیوتراپی به تنهایی است
ارتباط بين سلامت انسان و موسيقي قرنها مورد بحث بوده است. خاصيتهاي درماني موسيقي نه تنها فرايندهاي فيزيولوژيکي، بلکه سيستم سايکو نورو ايمونولوژيک را نيز تحت تاثير قرار ميدهد.
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز ، درد اخطاريست که ميگويد بدن ما از بعضي صدمات رنج ميبرد. پذيرفتهشدهترين تعريف متعلق است به Melzack & Wall که درد را بعنوان يک تجربه عاطفي و حسي ناخوشايند مربوط به آسيب واقعي يا بالقوه بافت تعريف کرده اند.
Honington & Kiff درد را با داشتن سه جزء فيزيکي، عاطفي و عقلي، توصيف کردهاند. در نظر گرفتن جزء حسي درد، به تنهايي، فقط قسمتي از مشکل را حل ميکند. عوامل رواني نقش مهمي را در درد ايفا ميکنند. عوامل مشارکت کننده عبارتند از: فاکتورهاي فرهنگي، آستانه درد، تجربههاي قبلي درد، اهميت موقعيتها، احساس تسلط بر درد، اضطراب و…
مطالعات آزمايشگاهي، بطور پيوسته اشاره ميکنند که وجود اضطراب اهميت زيادي در بروز درد دارد. Lepanto دريافت که زماني که فرد بر موقعيت تسلط دارد، درد راحتتر تحمل ميشود و افزايش اضطراب آستانه درد را پايين ميآورد.
تحقيق روي موسيقي و درد Rider بيان ميکند که موسيقيهايي که باعث آرامش ميشوند (موسيقيهاي آرام)، براي شرايط دردناک مفيدترند تا موسيقيهاي محرک. اين ميرساند که موسيقي با ريتم آرام ميتواند به بدن و ذهن آرامش ببخشد.
Bailey پيشنهاد ميکند که موسيقي ممکن است از طريق تقويت آرامش، تغيير خلق و احساس تسلط بر موقعيت، درد و رنج را درمان کند.
ترکيب موسيقي و فيزيوتراپي
اعمال فيزيوتراپي که باعث از بين رفتن درد ميشوند، بطور اوليه تکنيک هاي modulation حسي هستند و عمدتا جنبه فيزيکي درد را درمان ميکنند. فيزيوتراپي مرسوم، يک درمان فيزيکي است که هدفش بهبود کيفيت مراقبتهاي بهداشتي ميباشد.
بهر حال، ما بايد بدنبال دستيابي به روشهايي کلي تر و همه جانبه براي درمان باشيم. ترويج موسيقي بعنوان جزئي از درمان، نه تنها ابعاد روانشناختي درد را مورد توجه قرار ميدهد، بلکه ما را قادر ميسازد که ديدگاهي جامعتر در مراقبت از بيمار داشته باشيم.
مهار درد با رسيدن دو تحريک حسي بطور همزمان به مغز افزايش مييابد. Melzack & Wal فكر ميکردند که سلولهاي بينابيني T در سيستم عصبي مرکزي تحت تاثير عوامل زيادي قرار ميگيرند. استفاده از موسيقي، همانگونه که منجر به آسودگي و کاهش ميزان ترس و افسردگي ميگردد، مهار درد را نيز افزايش ميدهد. بعلاوه، تمرکز کاهش يافته و خاطرههاي ناخوشايند قبلي محو ميشوند. در همين زمان ارتباط بين بيمار و درمانگر بهبود مييابد.
مدل ترکيبي همچنين ميتواند سيکل درد را قطع کند. سيکل درد با قرار گرفتن در فشارهاي عصبي و ترس، قويتر ميگردد. علاوه بر اين، موسيقي موجب افزايش اندورفينها در مغز شده که خود باعث تغيير خلق ميشود و نهايتا در تقابل با رفتارهاي منفي عمل مينمايد. بنابراين موسيقي موانع و سدها را برميدارد و اجازه ميدهد که تکنيکهاي رفع درد در درمان فيزيوتراپي از اثر بيشتري برخوردار باشد.
نتيجه گيري و نتايج تحقيق:
روشن است که اين شروع يک استفاده وسيع و بسيار مفيد از موسيقي بعنوان يک وسيله در حوزه فيزيوتراپي ميباشد؛ خصوصا در مواردي که مشکل بيمار درد و اضطراب است. موسيقي ميتواند در ميزان بهبودي کمککننده بوده و بنابراين در ذخيره وقت و هزينه موثر باشد. تغييرات معنيداري در تجربه درد توسط بيمار در اولين روز درمان ديده شد.
گروه مورد آزمايش که هم فيزيوتراپي و هم موسيقي براي درمانشان استفاده شد، در روز بعد از درمان، درد خيلي کمي را گزارش کردند. بعلاوه گروه مورد آزمايش در روز چهارم شروع درمان، بطور معنيداري شدت درد کمتري را حس مينمودند. با ناباوري ديده شد که بيماران نه تنها آرام ميشوند، بلکه رفتار منفي آنها کاهش يافته و در شرايط خاص، رفتار مناسب و بهتري از خود نشان ميدهند.
مدل ترکيبي فقط منحصر به يک جنبه از درد نيست، بلکه راههاي مناسبتر دسترسي به درمان جامع را هم ممکن ميسازد. صدا و موسيقي خاص، اثر ترکيبي بسيار بيشتري نسبت به ساير تکنيکهاي sensory – module دارند.
ترکيب موسيقي با فيزيوتراپي ممکن است تمام انواع درد را تحت تاثير قرار دهد که تغيير رفتار را در همان زمان، ممکن و نتيجتا باعث ايجاد احساس بهبودي در بيمار ميگردد